شما ممکنه پیش خودتون اخیرا فکر کرده باشید چرا هولدن فقط داستان مینویسه؟ یعنی چی اصلا! خب اگه حرفی نداره حرفی نزنه! اما زهی خیالات خام و باطل! چیزی که زیاد در هیولای درون ریخته موضوع نغز و پر مغز برای صحبت کردنه! با این حال اخیرا موضوعات زیادی بودن که خواستم ازشون بنویسم و به هر دلیلی ننوشتم و بیخیال شدم!
از مجموعه چیزهایی که پُز دادن ندارند: قصد داشتم پستی بنویسم در مورد مجموعه چیزهایی که به هر شکلی اشتباها بهشون ارزش زیادی داده میشه، میخواستم بنویسم تهران و شریف خوندن به خاطر چهار تا تست بیشتر زدن افتخار نداره، پزشکی ارزشمند تر از فلسفه خوندن نیست، مهندسی که ابدا از هیچ رشته ای ارزشمند تر نیست، این که کفشت دو میلیون و ماشینت دویست میلیونه ارزشی نداره، اینکه دماغ و سینه و فلان جات رو عمل کردی واقعا پُز دادن نداره! اما ننوشتم!
چرا؟: کافی بود بنویسم "شریف" و "تهران" خوندن مطلقا ارزشی نداره، اینجا کاربرهای خاص ناراحت میشدن و جَو عمومی به هم میریخت، مینوشتم پزشکی و مهندسی خوندن هیچ پزی نداره، پزشکها و مهندسهای بی شمار این وبلاگ بهشون بر میخورد، اگر استدلالاتم رو در این موارد مینوشتم و نقایص شخصیتی "احتمالی" رو بیان میکردم همه چیز بدتر هم میشُد، کافی بود بنویسم علمی که به عَمل نیاد پشیزی نمیرزه، همه تحصیل کرده های بیکار -یا با شغل غیر مرتبط- از دم ناراحت میشدن و همینطور بگیر برو تا آخر! مسلما کسی که داره روی ظاهر و پول و ماشین و سینه گردش مانور میده اصلا لیاقت هم صحبتی با من رو نداره و اونها به درک اصولاً!
از ماجراهای فلوشیپ روان درمانی وزارت بهداشت: طبق قانون، قانون مصوب مجلس شورای اسلامی، همه مجوز های کاری مربوط به "روان درمانی" توسط نظام روانشناسی باید اعطا بشه. پارسال وزرات بهداشت یه دوره تکمیلی برای روانپزشکهاش گذاشت، دوره تکمیلی روان درمانی، این "روان درمانی" کار اصلی روانشناسان بالینی هست، اعتراضها بلند شد و نظام روانشناسی به ریاست جمهوری نامه نوشت که جلوی دوره رو بگیرن که این ورود در حوزه نا مرتبطه، دخالت در کار روانشناسهاست، تفسیر به رای علمیه و اعلام هم کرد که به روانپزشکانی که این دوره رو بگذرونن مجوز کار "روان درمانی" - متفاوته با جواز نظام پزشکی - رو نمیده و برابر مطب های ارائه دهنده این خدمات اقدام قانونی خواهد کرد. اما جریانها به اینجا ختم نشد، دکتر "فربد فدایی" طبق بیاناتی اعلام کردند روانشناسان بالینی حق "روان درمانی" ندارن و بیماری های روانی ، فقط بر اثر ناهنجاری های فیزیکی به وجود میان و باید پزشک تشخیص بده، و روانشناسان بالینی باید در دادگاه انقلاب محاکمه بشن! البته دکتر الهیاری و بعضی دیگر از روانشناسان نامی مملکت به خوبی جواب این شطحیات رو دادن! میخواستم مثلا بنویسم که این جماعت سیاستگذار، نرفتن یه سر بزنن به کتاب "روانشناسی بالینی - جری فیرس" یا حداقل یه سر به تقسیم بندی های APA (انجمن روانپزشکی آمریکا) بزنن، یا حتی نرفتن نگاه کنن مارتین سلیگمن، رییس سابق انجمن روانپزشکی آمریکا، یه روانشناس بوده. میخواستم بنویسم حواستون باشه وقتی دارین میرید تو مطب روانپزشک، دارید میرید توی سلاخ خانه، میرید جایی که معتقدن کوچکترین مشکلات شما باید با دارو درمان بشه، داروهایی با عوارض زیاد، اما همین جماعت متخصص، همزمان پا توی کفش روانشناسها میکنن و میخوان توی یه سال، روان درمانگر هم بشن. میخواستم بنویسم ، ننوشتم!
چرا؟: من بحث رو دوست دارم، لذت میبرم از بحث کردن، به جز یک جا! من بحث در مورد بدیهیات رو احمقانه ترین اتفاق بشری میدونم، آدم سر اینکه روزه یا شبه بحث نمیکنه، آسمون رو نگاه میکنه! اینکه "روان درمانی" وظیفه اصلی یه روانشناس بالینی هست و براش حدودا 10 سال درس خونده، بدیهیه، اینکه در آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس -مهدهای سنتی تا مدرن روانشناسی- روانشناسان بالینی به امر تشخیص و سپس فعالیت های روان درمانی میپردازن، بدیهیه! همین که رییس انجمن روانپزشکی یه روانشناس بوده باید باهاتون حرف بزنه! اینکه ایران جزیره ای جدا افتاده نیست و اختلالات روانی توش مثل بقیه دنیاست بدیهیه! اینکه آخرین باری که کسی معتقد بود اختلالات روانی، همون بیماریهای فیزیکی هستن که نمود روانی دارن، قرن نوزدهم بود بدیهیه! اینکه توی قرن 21 دارن میگن، بیماری های جسمی همگی ریشه های روانی هم دارن -و نه بالعکس- بدیهیه، اینکه توی صفحه 27 روانشنسی بالینی فیرس نوشته شده "مهارت های ضروری در روانشناسی بالینی عبارتند از سنجش و تشخیص، مداخله یا درمان، مشورت، تحقیق و کاربرد اصول اخلاقی و حرفه ای. وجه ممیزه روانشناسان بالینی، تخصص آنها در زمینه شخصیت و آسیب شناسی روانی و قابلیتشان در ادغام علم، نظریه و کار بالینی است" بدیهیه!!! اینکه سالهاست روانشناس و روانپزشک و مددکار به شکل یه تیم فعالیت میکنن در تمام دنیا بدیهیه! اینکه روانشناس بالینی درس "تشخیص گذاری اختلالات روانی" رو خونده خیلی بدیهیه! و وقتی بزرگان روانپزشکی ایران کاملا بر عکس رویه روز ، کاملا بر خلاف علم روز حرکت میکنن، و دویست سال عقب گرد دارن، وضعیت وحشتناک روانپزشکی در ایران یه چیز بدیهیه! نگفتم اینها رو چون حوصله جر و بحث با پزشکهای وبلاگم سر این مسئله بدیهی رو نداشتم. چون خوشم نمیاد کسی بیاد بدیهیات رو زیر سوال ببره و از پا کردن کفش غیر سایز پاش دفاع کنه!
از مسئله ای به نام ازدواج دوم: من از ادواج دوم، از صیغه، از عبارتهای تمکین و این چیزها متنفرم، متنفر! متنفر! ولی ... کسی که میگه من مرد بحث هستم، باید بتونه اعتقادات شخصیش رو بذاره کنار، و در مورد یه موضوع اونجوری که هست صحبت کنه، و من میخواستم بگم، اون خانمهایی که "مسلمانم، مسلمانمـ"ـشون کره زمین رو برداشته واقعا با چی مشکل دارن؟ به چه حقی با حلال خدا مشکل دارن؟ کجای شریعت - و نه قانون - نوشته که اجازه همسر برای همچین عملی واجبه؟ کجا نوشته اگه این کار رو کرد شما حق داری تمکین نکنی؟ و غیره، و بسطش بدم به "مسلمانی" و "اطاعت از احکام اسلام" ، به اینکه اسلام پکیجه، آپشن نیست، شما یا پذیرفتی یا هی مسلمون مسلمون نکن! یا پذیرفتی یا جنس ضعیف، جنس قوی نکن!
چرا؟: معلوم نیست چرا در این مورد ننوشتم؟ اول اینقدر همتون رگ گردنی میشدید، که میومدید میگفتید وای هولدن توقع نداشتیم تو اینقدر دگم باشی، بعد من فقط باید بهتون توضیح میدادم نقش من الان "توصیفی" بوده و خودم اعتقادی ندارم به بیشترش! الباقیش هم به دعواهای فمنیستی میگذشت!
بله برای اینهاست که نمینویسم، نه که حرفی ندارم، حرفهای خطرناکی دارم!
- آراءالحکما:جلد۳۷
- ۲۹ آبان ۹۴