کله ی صبح ، کلاس درس "فرایندهای تحول روانی" ، مبحث مربوط به هُشیاری
استاد: حتی خُدا هم توی قرآن گفته که "هرآنچه که در آسمانها و زمین است مرا تسبیح می گوید" و لازمه ی تسبیح گفتن چیه؟
دانشجوی ردیف اولی که حتی در تحصیلات تکمیلی هم "چایی شیرین" است: هُشیاری
استاد: بله هُشیاری ، پس همه ی کائنات که خدا رو تسبیح میگن ، فقط توی یه چیز با هم اشتراک دارن ، و اون چیه؟
دانشجوی ردیف اولی که حتی در تحصیلات تکمیلی هم "چایی شیرین" است:تسبیح!
من:
استاد:هُشیاری!
وسط های صُبح ، کلاس درس "آزمونهای روانی" ، مبحث مربوط به تست "آندره ری"
من: استاد اگر قرار باشه بگیم این تست چی رو میسنجه ، برای دسته بندیش ، چی باید بگیم؟
استاد: من واقعاً دیگه از این ساده تر نمیتونم بگم ، این یه "تست ترسیمی-شناختی نورو-سایکولوژیک برای اندازه گیری حافظه و توانایی ادراکی دیداریـ"ـه
کلاس:
من:
جواب صحیح: تست حافظه!
بعد از وسط های صبح در راه پله در حال صحبت با خانُم "ک"
اوشون: آقای کالفیلد شما خیلی با شخصیت هستین!
من:
اوشون: جدی میگم آقای کالفیلد!
من: لطف دارید ، ولی اغراق میکنید!
اوشون: نه ، شما خیلی مودبید ، به خانومها واقعاً احترام میذارید ، هواشون رو دارید ، برخلاف آقای "ف" تو خانومها قاطی نمیشید الکی ، سرتون به کار خودتونه! واقعاً پسر با شخصیتی هستین!
من:لطف دارید
روح آقای "ف":
آقای "ف" خدا وکیلی با بیش از سی سال سن و داشتن دو دانه فرزند خیلی خاله زنک میباشند!!!
ظهر ، بوفه ، در حال خریدن نسکافه برای نمردن بر اثر بی خوابی
من: آقا چرا امروز چایی ندارید؟ من الان چایی میخواستم ، صبح نسکافه خوردم دیگه!
آقاهه: چون امروز روز آخر کاریمونه از فردا پرسنل جدید میان!!!
من و پرسنل جدید و حضار همه با هم:
الان ربطش چیه خدایی؟
خیلی اولهای بعد از ظهر ، زیادی اولهای کلاس درس "زبان تخصصی" ، مکالمه قبل شروع درس با استاد
استاد: خانوم میگی جلسه اول ترسیدین یعنی من ترسناکم؟
دختره: نه استاد! جذبه دارید
استاد: آره دیگه! این جذبه داری ، محترمانه ی همون خیلی ترسناکیه!
بچه ها:
من: آره استاد ، مثل همون جریانه که به پسرها نخوان بگن زشتی ، میگن قیافت مردونس!
استاد و کلاس و خودم:
استاد: ای ای! دردهات زنده شُد ها!
من و استاد:
واضح و مبرهن است کلاس غلط مینماید که به قیافه ی من بخندد!!! خندیدن به اجزای چهره ای من نیاز به مدرک دکترا به بالا دارد!
اولهای بعد از ظهر ، کلاس درس "زبان تخصصی" ، مکالمه با همکلاسی
من: خانوم "ق" این ایمیل که میگید فرستادید به چه اسمیه؟
خانوم "ق": به عنوان "خانوم ق ، تست کانرز"
من: فقط برای کار ایمیل میدین دیگه
خانوم "ق": آره! مگه کاری جُز اون دارم؟
من:
وسطهای اولهای بعد از ظهر!!! ، کلاس درس "زبان تخصصی" ، پرسش و پاسخ کلاسی
استاد: خانوم فلانی بفریمایید بشینید ممنون
من: استاد گفتین پنج تا عبارت ، ایشون چهار تا نوشتن!
استاد: آره؟ خانوم فلانی وایسا پای تخته بنویس
خانوم فلانی رو به من:
من رو به استاد: استاد خانوم فلانی نگاه انتقامجویانه میکُنن به من!
استاد رو به من: حالا خودت بیا پای تخته!
من:
این بخش جدید هیولای درونه! خاطرات تحصیلی یک تحصیلات تکمیلی ای از دوران تحصیلات تکمیلی اش!
پ.ن1: سرآهنگ هستم دلم براتون خیلی تنگولیده بود عسیسای دلم یه آهنگ الکترونیک هاوس خیلی جیگر دارم براتون از گروه Deadmau5 (یعنی موش مُرده) به نام Superliminal ، واقعا سرحال میشوید
پ.ن2: با آروِن رفته بودیم کافه موُن Moon Cafe ، برخوردشون بد بود اصلاً نرید!
پ.ن3: حالا آروِن دیروز اومده کافه ، برگشتنی رنگ زده که من انقلابم چیزی نمیخوای؟ من هم گفتم نه عزیزم! بعد باز بعد چند دقیقه پیام داده که برات یه کتاب کوچولو خریدم! اصلاً احساس مردونگی کردم!
پ.ن4: آره من آروِنم رو دیگه دارم! چطور؟
پ.ن 5: زهرا این پست رو نوشته ، خیلی باحاله و منو یاد دوران مدرسه ی خودم انداخت! براتون یه خاطره از مدرسه ی خودم میگم:
آقا ، توی کلاس ، کلاس اول رو میگم ، همیشه موقع حضور غیاب معلم میگفت :هولدن کورفیرد؟ منم با همه ی بچه ها میخوندیم و میخندیدیم که نیومده و غایبه (یه شعری داشتیم براش) ، بعد من یه بار به معلم گفتم که: خانوم اجازه! شما از اول مهر اصلا اسم منو نخوندین! (الان وسط آبانه) خانوم گفت: اسمت چیه عزیزم؟ من: هولدن کالفیلد خانوم یهو شدیداً عصبانی شد و گفت (یعنی داد زد): آخه بچه من یه ماه و نیمه میخونم "هولدن کورفیرد" نمیتونی بگی اسمتو اشتباه نخونم؟ هاااااااااااااااان؟من:ببخشید خانوم
یادش بخیر سال 73 بودا! و چقدر زحمت کشیده بودم و به خودم جرات داده بودم تا از "خانوم ابیانه" بپرسم که چرا اسممو نمیخونه
پ.ن6: اینم از این همه حرف ، به جبران اون همه بی حرفی!
