حالا نه که فکر کنید اتفاق خیلی ناگواری افتاده باشدها، نه! اما یکی بیاید این غم سنگین ممتد که ۶:۳۴ دقیقه صبح از شدت بغض خفه ام میکند را از روی سینه ام بردارد!!!
+خوب نیستم، اصلا خوب نیستم... بدم، خیلی بد، خیلی خیلی خیلی بد. آنقدری که اصلاً فکرش را هم نمیکردم دوباره روزی اینچنین تباه و پژمرده باشم. اما قصد هم ندارم کسی را آزار دهم، برای کسی ناله کنم، غر بزنم یا از خودم و شما و دنیا طلبکار باشم. اینها فقط انفجار منطقی-احساسی نیمچه مَردیست که این روزها به تنها چیزی که نیاز ندارد این غمهای مهاجم فیل افکن است.
به بزرگواری خودتان ببخشید، نبخشیدید هم حال عذرخواهی مکدر کردنتان را ندارم، ببخشید!
- ۹۷/۰۴/۱۰ ، ۰۶:۴۶